قـبـل نـوشـت/
شما که غریبه نیستین! راستش بعد از اینکه ریزنوشت ما رو بستن از وبلاگ نویسی افتادم. اولش گفتم بیخیال، بستن که بستن، اما الان که می بینم خیلی کارم عقب افتاد. اونائی که وبلاگ دارن میدونم من چی میگم؛ خیلی سخته دوسال هی مطلب بنویسی، بعد از اینکه وبلاگ به قول معروف به ثمر نشست و بازدیدکننده ثابت پیدا کرد، بزنن تخته اش کنن. حالا تخته کردنش زیاد درد نداره، آدم از اینجا میسوزه علت تخته کردنش توهین به حضرت استوانه نظام(ع) مطرح بشه!
بگذریم؛ خواستم دوباره مینیمالی بنویسم که این حرفا مطرح شد.
نـوشـت/
تو صراط نیوز خوندم که از قول احمدیمقدم، فرمانده نیروی انتظامی نوشته که:
"برای مقابله با بدحجابی در جامعه، شخص آقای احمدینژاد جلوی ما را میگیرد و نمیگذارد تا با فساد مقابله کنیم." +
با یکی از بچه ها داشتم صحبت میکردم جواب جالبی داد، گفت:
"احمدی نژاد داره وظیفه شو انجام میده، احمدی مقدم هم اگه مرده وظیفه شو انجام بده!"
حرف حساب که جواب نداره!
پـی نـوشـت/
- این مطلب هم اشانتیون داشته باشین!
پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
«برلین فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم میکنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا میشوند.»
مدتی بعد نامهای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»
- ا یـــنـــجـــا هم بروزم.
- بازم شرح بیشتر از متن شد!